بی آواز هیچ مرغی

ساخت وبلاگ

دیشب زنگ زدم به ففر. بعد از ده روز بالاخره مادرش را از بیمارستان مرخص کرده بود و به قول خودش می‌‎خواست دیشب را تخت بخوابد. بهش گفتم اینها به ما نمی‌گویند اما امشب وضعیت جنگی است بهتر است آماده بخوابی. اما ففر شعارش این است که چیزی برای نگرانی ندارد و ترجیح میدهد درجا بمیرد. راست هم می‌گوید برای ما که زندگی نکردیم حداقل این حق باید باشد که آسوده و بی زجر بمیریم. دیشب با بچه‌ها کلی بازی کردم و گفتم شاید فرداهایی نباشد. این چند وقت هم بعد از جراحی ریزه علیرغم سردی هوا با ریزه توی اتاق خوابیده‌ام . نور اتاق زیاد است و بوی اگزوز ماشین ها تویش حس می‌شود و سرد است و بخاریش هم خراب. اما تنها حسنش این بود که صبح اتاق پر میشد از آوازهای پرندگان و ناخوداگاه با لبخند بیدار می‌شدم. و بلند که می‌شدم به خودم می‌گفتم هی ! این صدای زندگی است غر نزن و پاشو برو سرکار.

امروز صبح که بیدار شدم صدای هیچ پرنده‌ای نمی‌آمد. فضای اتاق خالی بود و فقط نور بود و گرمای تن ریزه. باید اتفاقی افتاده باشد. دیشب کودکی کشته شده. وقتی کودکی کشته شود پرنده‌ها به احترامش سکوت می‌کنند.

پ.ن یک بعضی از دوستان نگران تلافی حم له پریشب هستند و مستاصل که کجا پناه بگیرند. خواستم بگم سابقه حملات فرزند ملکه را که نگاه کنید معمولا به تاسیس ات نظ امی حمله می‌کند و نه به مناطق مسکونی. فکر می‌کنم به ویژه در این زمان پای گاه‌های پر تاب هستند. پس هر کجا که می‌خواهید بروید مواظب باشید نزدیک این طور جاها نباشد. به گمانم در حال حاضر مناطق مسکونی امن‌ترین جاهاست.

پ.ن دوم می‌خواهم یک کانال برایتان معرفی کنم. نه که بگویم خیلی خیلی قبولش دارم اما نوشته‌های اصغر حکمتیار (دغلکاری نخبگان) بسیار می‌تواند به آگاهی ما ایرانی‌ها از خودمان کمک کند در راستای همان که ما ایرانی‌ها مرکز عالم نیستیم. https://t.me/anti_hypocrisy

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم فروردین ۱۴۰۳ساعت 9:14&nbsp توسط منجوق  | 

کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 10 تاريخ : چهارشنبه 5 ارديبهشت 1403 ساعت: 0:05