مردمان رعیت را با جنگ کردن چه کار؟

ساخت وبلاگ

به دوازده روز ابراهیم ینال به کران نشابور رسید با مردی دویست و پیغام داد به زبان رسولی که" وی مقدمه طغرل و داود و یبغوست. اگر جنگ خواهید کرد تا بازگردد و آگاه کند و اگر نخواهید کرد، تا در شهر درآید و خطبه بگرداند که لشگری بزرگ بر اثر وی است."

رسول را فرود آوردند و هزاهز در شهر افتاد و همه اعیان به خانه قاضی صاعد آمدند و گفتند: حال این شهر بر تو پوشیده نیست که حصانتی ندارد و چون ریگ است در دیده و مردمان آن اهل سلاح نه و لشگر بدان بزرگی را که با حاجب سباشی بود بزدند ما چه خطر داریم؟

قاضی صاعد گفت: نیکو اندیشیده اید،رعیت را نرسد دست با لشگری برآوردن.

. . .

قاضی گفت: . . . چون امیرمحمود- رحمه الله علیه- از ملتان به غزنین آمد و مدتی بود و کارها بساخت و روی به خراسان آورد،چون به بلخ رسید،بازار عاشقان را که به فرمان او برآورده بودند،سوخته دید،بابلخیان عتاب کرد و گفت: مردمان رعیت را با جنگ کردن چه کارباشد؟ لاجرم شهرتان ویران شد و مستغلات بدین بزرگی از آن من سوختند، تاوان این از شما خواسته آید.ما آن درگذشتیم، نگرید تا پس از این چنین نکنید. . .

بخشی از تاریخ بیهقی، وقتی که نماینده سلجوقیان پیک جنگ می فرستد. قاضی عقیده بزرگان شهر را تایید می کند که رعیت از پس یک لشگر بر نمی آید. و خاطره ای از محمود غزنوی می گوید که با بلخیان دعوا کرده که جنگ مال مردم عادی نیست . حالا شما مقایسه کنید با آن جماعت معمولی که فقط با یک آموزش نظامی در مدت هشت سال ریختندشان جلو توپ و تفنگ.

+ نوشته شده در  جمعه سی و یکم شهریور ۱۴۰۲ساعت 14:7&nbsp توسط منجوق  | 

کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 59 تاريخ : سه شنبه 4 مهر 1402 ساعت: 17:47