آن سه شنبه بارانی مرداد تمام شده است

ساخت وبلاگ

روبرویت که نشستم احساس کردم زیباترین زن دنیا هستم.

تمام مدتی که حرف میزدی حس می کردم روسری سرم نیست  و موهایم ریخته اند روی دوش های لختم.

آن سه شنبه تکرار نشد و در همان سه شنبه تمام شد. اما هنوز هم یاداوریش مرا لبریز از حس خوشبختی می کند.

من آن روز عاشقت شدم  و باورم نشد که برای بار دوم  عاشق شده ام 

برای آن همه حس خوب ممنونم  و از اینکه به من یاداوری کردی که دوباره هم میشود عاشق شد و شاید هم عاشق تر. ممنونم  میم  نون

هر چند نصفه شب بیدار شدم و از اینکه آن عاشقی همان روز تمام شده سرم را به دیوار تکیه دادم و از ته دل گریه کردم و خیالم راحت بود که هر دو واحد بالا و پایین خالی هستند بلند گریه کردم و علیرضا قربانی با من خواند که 

من؛ عاشقِ چشمت شدم… شايد کمی هم، بيشتر!
چيزی در آن سویِ يقين… شايد کمی هم کيش تر
آغاز وُ ختمِ ماجرا؛ لمسِ تماشایِ تو بود
دیگر فقط تصويرِ من؛ در مردمک های تو بود

نه آرزوی آغوشت را داشتم و نه هیچ چیز دیگر ونه اینکه تو به من هیچ کلام عاشقانه ای گفته باشی اما مرا پر از احساس خوب کرده بودی. فقط همین و من عاشقت شده بودم. دو روز است که با یاداوری آن روز از ته دلم  آرزو می کنم دوباره عاشق بشوم. عاشقی خوب است خوب...

 

پ.ن. شعر از افشین یدالهی است با صدای علیرضا قربانی 

 

کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 164 تاريخ : سه شنبه 19 شهريور 1398 ساعت: 0:06