چاقو

ساخت وبلاگ

خواب دیدم

یک گلدان دستم است و با کج و معوج کردن ان دارم مورچه های توی آن را در آب غرق می کنم و می کشم. بعد دیدم روی کف خانه خاک های یک گلدان دیگر ریخته و پخش و پلا شده است و  لابه لای خاک ها هم تعدادی مورچه راه می روند  صندل به پا داشتم  چندتاییشان را کشتم و به خودم قوت قلب دادم که تعدادشان کم است و می توانم همه اشان را با له کردن بکشم.

بعد دیدم روی مبل نشسته ام و لباس عروس پوشیده ام یک لباس آبی آسمانی بلند و کلوش که برایم گشاد بود یا هنوز زیپ پشتش را نکشیده بودم خلاصه که به تنم لق میزد تصویرم در اینه مقابل بود تنم دیده میشد اما صورتم معلوم نبود  صدایی شبیه یک پوف بلند از دهانم خارج شد صورتم در اینه معلوم شد با موهایی که بلوندش کرده بودم و دم اسبی بسته بودم. یک نفر از توی اتاق خواب صدایم زد رفتم اتاق و دیدم پدرومادرم هر دو انجا هستند و رو به دیواری که در بازسازی خانه ترمیم کردیم ایستاده اند و به من می گویند این دیوار  خوب ساخته نشده و دیدم همه چیز توی اتاق به هم ریخته جای بخاری  آینه و .. عوض شده و می گفتم این چه وضعش است و هر چه سعی می کردم توی اینه خودم را ببینم نمیشد اینه جایش عوض شده بود. 

چیزهای دیگری هم دیدم یک مدتی است مرد جوانی را به خواب می بینم که حرف می زنیم یا کارهای دیگر می کند که معمولا بعد از بیدار شدن یادم نمیاید.

چهار مرد کارگر در خانه ام داشتند ناهار چرب و چیلی می خوردند من چمدان چاقوهایم را که باز کردم دیدم اثری از آنها نیست و فهمیدم کار کارگرهاست رفتم و در حالی که انگشت سبابه ام  را برایشان تکان می دادم گفتم باید چاقوهای من را برگردانید. کتمان نکردند و گفتند مطمین باش کارمان که تمام شد برمی گردانیم.

 

کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 154 تاريخ : دوشنبه 7 بهمن 1398 ساعت: 11:16