از آن جایی که این روزها اگر بخواهم از خودم بنویسم باید در مورد اعصاب خوردی و خستگی کار و کابوس های هر شبه گرفتار شدن در جنگ و .... بنویسم بهتره که هیچی نگم و فقط دعوتتون میکنم که نیکولا را بخوانید. امروز این پستش رو که خوندم یه تلنگر بهم زد. نیکولا را از زمانی میخونم که دبیرستانی بود و مادرش هی بهش میگفت درس بخون برا کنکور اما نیکولا دوست داشت بافتنی ببافه. حالا نیکولا لیسانسش را گرفته و ازدواج کرده و باقی ماجراها....
برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 108