درس

ساخت وبلاگ

مرگ آرمیتا اعلام شد. هرچند به نظر من که بچه بینوا همان روز و پای همان قطار مرده بود و نگاهش داشتند تا اوضاع را مدیریت کنند. مدیریت هم کردند اما دم خروس از این ور و آن ور زد بیرون.

این داستان به همینجا ختم نخواهد شد و ادامه خواهد داشت از دختر یزد تا دختر تبریز و الی آخر.

خیلی‌ها را دیدم که برای آرمیتا گریه کردند و دلسوزی کردند و از پرپر شدنش در این سن کم عذاب کشیدند و ... همان طور که برای مهسا و مهساها کرده بودند.

فقط یک چیز می‌خواهم بگویم بعد از این در مترو و اتوبوس و مرکز خرید و .... اگر دیدید این بیماران به کسی گیر داده‌اند کنار نایستید و بی‌تفاوت رد نشوید کنار این بچه‌ها بایستید و از آنها مراقبت کنید. نه فقط برای مراقبت از آنها، بلکه برای مراقبت از خودتان. برای اینکه بعدا گریه نکنید و دلتان نسوزد و هزار چیز دیگر.

ما علیرغم اینکه خواسته‌هایمان مشترک است اما دست‌هایمان در دست همدیگر نیست. این چرت و پرت‌هایی که راجع به فرهیخته بودن ایرانی‌ها می‌زنند را دور بریزید ما ملت عقب‌مانده‌ای از نظر شعور اجتماعی و بسیار چیزهای دیگر هستیم. آن همه هزینه دادیم تا شروع به یاد گرفتن اعتراض کردیم،تازه شروعش کرده‌ایم و هنوز کامل یادش نگرفته‌ایم. حالا باید شروع به یادگرفتن مراقبت از خودمان و بقیه بکنیم. خیلی درسها را باید یاد بگیریم تا به عنوان مردم شریف شناخته شویم. وقت تنها گذاشتن، بی تفاوت رد شدن و دنبال کار خود رفتن به سر آمده.

+ نوشته شده در  چهارشنبه دهم آبان ۱۴۰۲ساعت 10:43&nbsp توسط منجوق  | 

کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 39 تاريخ : يکشنبه 21 آبان 1402 ساعت: 20:11