زمستان 62 و در محاصره

ساخت وبلاگ

کتاب زمستان 62  نوشته اسماعیل فصیح را خواندم.  قصه دیگری از جنگ، که تلخ بود اما مقبول. تلخ برای یاداوری همه آن سالهای سیاه و مقبول از آن جهت که بدون جهت گیری های ایدئولوژیک و اسطوره سازی و نشان دادن وجه الهیت و معنویت برای جنگ و برکت و رحمت داتستن آن . برایم عجیب بود که  چرا با  این کتاب سلیقه ای برخورد نشده بود که البته با نگاهی به تاریخ انتشار آن که 1380 بود چرایش را فهمیدم .

کتاب، وضعیت سیاه ایدئولوژی زده آن سالها و چهره  زندگی مردم آن دوره را نشان می دهد. که چگونه از هم می پاشد یا به نابسامانی و آوارگی می رسد و این تنها دشمن متجاور نیست که روزها را سیاه می کند آدم ها را می کشد و آواره می کند. و تو حتی مجبوری بگذاری و بروی حتی اگر زمانی به خاطر این وطن بسیار چیزها را کنار گذاشته بودی.

خواندن کتاب مصادف شد با تماشای مستند"در محاصره" که از شبکه تماشا پخش میشد مستندی که روزهای حصر آبادان را از زبان اهالی از جمله پرستارها و نظامی‌های آبادانی  و بچه های آبادان نقل می کند که علیرغم ایرادهای ساختش می توانم بگویم مستند  با ارزشی بود . با ارزش از آن جهت که بدون آب و تاب دادن به نماز و دعا و حرف زدن با خدا و احیانا دعوا کردن با خدا که چرا من شهید نمی شوم؟ و... واقعیت یک شهر در محاصره را نشان می داد که برعکس بسیاری از فیلم هایی بودکه نشان می دهند  تمام جنگ آرزوی شهادت داشتن  و نشکستن دل ام.ام و .... بوده  است و از این قبیل چیزها . 

 

کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 246 تاريخ : يکشنبه 25 مهر 1395 ساعت: 18:06