مامور مخفی یا یک فراری در خانه امن

ساخت وبلاگ

شده ام عین مامورهای مخفی پالتو می پوشم شالم را دور سرم و جلو دهان و بینی ام می گیرم دستکش دستم می کنم و یواشکی و از بیخ دیوار می روم سیب زمینی یا ماده شوینده یا نان می خرم  و بدو میایم خانه و لباس های بیرون را در گوشه ای می گذارم و می پرم دستشویی و ....

حس یک مامور مخفی را دارم که فقط برای ردوبدل کردن پیام می تواند از پناهگاهش خارج شود. یا اینهایی که قرار است علیه یک گانگستر گردن کلفتی شهادت بدهند و  تا روز دادگاه می برندشان خانه امن.

من خیلی اهل بیرون غذا خوردن نیستم اما این روزها همه اش هوس آش شله قلم کار  آش فروشی فانوس را می کنم. هوس فلافلی دم مترو را دارم و پیتزاهای میخوش را  و ... 

دوسالی با ففر سیزده به در  رفتیم میخوش و پیتزا خوردیم  احتمالا سال جدید از آنهم خبری نخواهد بود.

جرات خریدن یک کیک و پفک را هم ندارم چون نمی دانم چطور باید بازش کنم و بدون اینکه الوده بشوم  بخورمش با فرض اینکه داخلش تمیز بوده باشد.  

از کار هم خبری نیست معمولا این وقت سال زمان آگهی ها بود که به یمن ویروس فعلا خبری از آگهی و مصاحبه و .... نیست. 

درازکش روی مبل هستم و تی وی می بینم و با موبایل کتاب می خوانم ( از این کار متنفرم کتاب را باید بتوانی ورق بزنی) و بازی می کنم و همانجا می خوابم فقط برای دستشویی و دوش و  غذا درست کردن و خوردن  از جایم پا می شوم. تی وی آنتن ندارد بنابراین از تی وی ایران خلاص و راحتم. شبکه های آنور هم مدام قطع و وصل می شوند نمی دانم مال این تنظیمات چند وقت پیش خود جم است یا  پارا زیت به راه است   تنها کانالی که از کار نمی افتد گون آز است که دم از استقلال میزند با تماشای اجباری آن کلی فحش آذری برایم یاداوری شد خشونت کلامیشان ادم را به مرز جنون می کشاند  که چقدر بی مطالعه و  از سر نادانی است و مدام مرا یاد  سال 57 می اندازد این بار جوگیر شدن را در گوشه شمال غرب می بینی. 

خلاصه که روزگاری داریم  داشتم به این فکر می کردم که من همیشه روزهای سرد و بدون بارش زمستان را چسبیده به بخاری یا رویای تماشای بازارهای کنار خیابان اسفند ماه  به پیشواز بهار خواهیم رفت تحمل می کنم.  امسال از آن هم خبری نیست خیابانها سوت و کور و حتی مغازه ها هم خالی هستند چه برسد به دستفروش ها  که من عاشق شلوغیشان بودم. 

البته خوب راست گفته اند سالی که نکوست از بهارش پیداست سال 98 با سیل شروع شد و تلخکامیمان همچنان ادامه دارد امیدوارم با تمام شدن امسال همه این بلاها هم تمام شوند.

پ.ن. کامشین کجایی؟ ای شبیه من،  ای گربه دوست

پ.ن. من برای افغانستان نگرانم امیدوارم بعد از رفتن امریکا حمام خون راه نیافتد.

کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 183 تاريخ : پنجشنبه 29 اسفند 1398 ساعت: 6:28