وضعیت این روزها

ساخت وبلاگ

یک طوری شده که توی کوچه که میروم گربه ها  راه میافتند پشت سرم  و دوتایشان که میومیو کردن بلندند برایم میو میو میکنن و بقیه ساکتند. غذاهای  خشک پسرم که باقی مانده بود  را بهشان میدهم جالب است که پسرم این غذاها را عین قرض بالا میانداخت اما این طفلکی ها قشنگ خرپ خرپ آنها را می جوند. یک چیزهایی برای پسرم گرفته بودم برای ضدعفونی دهان و دندان که خوب چون اون آقا نمی جوید هیچ فایده ای نداشت اما کاملا به درد این طفلی ها میخوره چون بلدند غذا را بجوند. اما یکیشون هست که انگار دندان جلو نداره و زبونشم از دهنش اویزونه باید غذا رو بگذارم دهنش خیلی وقت ها هم از تو دهنش دوباره میافته بیرون. 

پروسه هم این طوری شروع میشود که پنجره را باز می کنم و میگویم : یپشی پیشی ها ، یپشی پیشی ها

و داستان شروع میشود :

یکیشان تا من را میبیند از آن سر کوچه میومیو کنان میدود.

آن یکی از روی باریکه دیوار حیاط ها یورتمه میدود تا به من برسد.

یکی دیگر آنقدر بالای دیوار میماند تا مطمین شود که من حتما با خودم غذا خواهم برد

یکیشان  تا غذا ببرم مدام این ور و آنور میرود و بی قرار است. 

و من پنجره را می بندم و غذا را از آشپزخانه برمیدارم و پله ها را پایین میروم و میرسم به کوچه 

در را که باز می کنم با این صحنه روبرو میشوم:

چندتایی  زیر پژو 206 که همیشه روبروی خانه پارک است با فاصله از هم  آماده نشسته اند.

یکی دیگر جلوی در ورودی  روی پله نشسته است و دمش را پیچیده دور خودش.

یکی دیگری روبروی در و وسط کوچه ایستاده  

آن یکی که بالای دیوار بوده تا مطمین شود غذایی در کار است می پرد روی ماشین پارک شده و بعد می پرد توی کوچه و به بقیه ملحق میشود 

گربه غریبه ها هم که از کوچه گذر می کنند در فاصله های دور میایستند. 

غذا را میدهم بر میگردم و از پنجره تماشایشان می کنم .

 غذایشان که تکام میشود یکی سریع می پرد بالای دیوار . آن یکی همچنان این ور و آن ور را بو می کشد ببیند غذایی باقی مانده یا نه و بقیه زیر پژو 206 نشسته و چشم دوخته اند به پنجره  و من را می پایند. آن یکی همچنان روی سکو نشسته و گردنش را کج کرده تا من  داخل قاب پنجره را ببیند.

اما نکته اینجاست که بزرگترها ممکن است  به غذای همدیگر  سرک بکشند و گاهی با غرغر طرف مقابل هم روبرو شوند البته گاهی.  اما اصلا با کوچکترها کاری ندارند حتی اگر همه غذایشان را زود تمام کنند و کوجکترها عقب بمانند هیچکس به غذای آنها نزدیک هم نمیشود و اگر کوچکتری به غذای آنها نزدیک شود کاریش ندارند. این حمایتشان از بچه ها خیلی دوست داشتنی است. 

پ.ن. راستی آن خانه که قبلا توصیف کردم یک ساکن جدید پیدا کرده یک گربه سفید مشکی شب ها از روی دیوار پروسه غذا خوردن گربه ها را تماشا می کند. دیشب رفته بود داخل خانه و از توی پنجره داشت بیرون را تماشا می کرد جفت دستهایش را گذاشته بود لبه پنجره و سرش را را هم گذاشته بود روی دوتا دستش و بیرون را دید میزد. هنوز بهم معرفی نشده ایم پیش پیش می کنم محل نمیگذارد. 

 

کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 160 تاريخ : چهارشنبه 10 ارديبهشت 1399 ساعت: 23:20