الهاماتی از پست شیرین

ساخت وبلاگ

 اول باید بگم از اونجایی که شیرین نظرات وبلاگش را بسته همین جا از تصویری که گذاشته تشکر می کنم کلی خودم را چنگ زدم برای اون پیشی عشق 

دوم  راجع به خودکشی ایرانی ها در سال 57 نوشته بود که من را یاد خاطره ای از پدرم انداخت که برای گرامیداشت  پدرم  که امروز سالمرگش است بنویسم.

من حافظه  بلند مدت خوبی دارم  برعکس کوتاه مدت افتضاحم. اغراق نباشد  تنه به تنه ابن سینا میزنم 

الغرض روزهای انقلاب صبح ها که پدر میرفت مغازه . مادرم بلافاصله شلنگ آب را می برد پشت در حیاط و تشت و تاید و چند تکه لباس که مثلا دارد رخت می شوید و در را نیمه باز می گذاشت برای جوان ها و نوجوان هایی که ساعتی بعد  می ریختند توی خیابان. تا وقتی گاردی ها دنبالشان کردند پناهشان  بدهد و بهانه باز بودن در هم رختشویی باشد که موجه است به نظرم اگر از پدرم نمی ترسید بساطش را می برد توی کوچه. 

خانه ما از آن خانه های قدیمی ساخته دوره قاجار بود یک حیاط سنگفرش  که در ضلع جنوبی آن دوتا  انباری و تنورخانه و یک اصطبل و دستشویی قرار داشت و در ضلع شمالی اتاق ها.  شاید یک روز توی یک پست خانه امان را توضیف کردم 

خلاصه مادر پشت در مینشست و تظاهر به رختشویی می کرد و پسرها بعد از شعار و فرار از دست نیروهای گارد هجوم میاوردند به کوجه ها و درهای نیمه باز خانه ها از جمله آن پسرها جلال و اسماعیل و هوشنگ و .... ( یک پست هم راجع به این بچه ها باید بنویسم) و مادر آنها را توی اصطبل قایم می کرد و درش را از بیرون قفل می کرد. و گاردی ها تا ساعت ها بعد توی کوچه ها پرسه میزدند. این توی اصطبل قایم شدن را خود بچه ها به مادرم یاد داده بودند.

ظهر که بابا برمیگشت و ناهار میخورد و حوصله اش میامد سرجایش مادرم با ناز می گفت: حاجی خواستی بری مغازه در اصطبل را هم باز کن بچه ها بروند خانه هایشان مادرهایشان نگران میشوند.

پدرم سگرمه هایش  را درهم می کشید و می گفت ولشان کن انها جایشان همانجاست.

حالا که سالها از آن روزها گذشته می فهمم پدرم چه میگفت به قولی او در خشت خام چیزی را می دید که آن بچه ها در آینه نمی دیدند. نه اینکه پدرم شاهد وست و .... فلان باشد  اتفاقا پدرم انسان متدین  مقیدی  بود  اما می گفت این آخو.ندها  تخصصشان فقط توی قبرستان به درد میخورد . و البته که راست می گفت توی این چهل و اندی ساله هر جا آباد نشده باشد قبرستان های ایران بسیار آبادشده اند. 

کاغذ پاره های من...
ما را در سایت کاغذ پاره های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9manjooghf بازدید : 147 تاريخ : چهارشنبه 10 ارديبهشت 1399 ساعت: 23:20